داستان کرامات حضرت علی (ع)
تبديل نان خشك به مرغ بريان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مردى مهمان على (ع ) شد، على (ع ) يك تكه نان خشك و كاسه اى كه در آن مقدارى آب باشد طلبيد، حاضر كردند، حضرت آن كاسه را جلو مهمان نهاد و قطعه اى از آن نان را در ميان كاسه گذاشت ، و به مهمان فرمود: بخور، مهمان آن نان را بيرون آورد و ناگاه ديد ران بريان شده پرنده است ، آن را خورد، على (ع ) بار ديگر قطعه نان خشكى در ميان آن كاسه نهاد و فرمود: بخور، مهمان آن را بيرون آورد، ديد قطعه حلوا است ، به على (ع ) عرض كرد: (( اى مولاى من ! نان خشك به كاسه مى نهى ، ولى من آن را به صورت غذاهاى متنوع مى يابم )) .
امير مؤ منان (ع ) فرمود:
آرى اين نان خشك در ظاهر است ، و آن غذاهاى متنوع در باطن است ، سوگند به خدا كار ما همين گونه است .
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۴:۴۹ ب.ظ توسط
|

می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اندمن از تصویر این غربت و غم ناتوان ام از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟