سر اغاز سخن

سروازقد رعنایت اموخته رعنایی

جز فکرتوخوبا ن را نبود سروسودایی

((ای پادشاه خوبان داداز غم تنهایی))

((جان بی توبه لب امد وقت است که بازایی))

سودا ی وصال  تورسوای جهانم کرد

مهجور زدین ودل بیگانه زجانم کرد

القصه که هجر تو بی تاب وتوانم کرد

((مشتاقی ومهجوری دور از تو چنانم کرد))

((کز دست بخواهد شد پا یاب شکیبایی))

ازباده وصل خود ما را بچشان جامی

ما را نبود جانا!غیر از تو دلارامی

گفتی زکفم دردی ازدرد بیاشامی

(( ای دردتوام درمان دربستر ناکامی ))

 ((وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی ))

 

 

یامهدی....

یا مهدی+منجی سلام..

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشای تو زیباست اگر بگذارند . . .

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

دل دُرنایی من این همه بیهوده مگرد

خانه دوست همین جاست اگر بگذارند

سند عقل مشاع است اگر بگذارند

عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند

غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم

دل من مال شماهاست اگر بگذارند...